تعقل و تفکر
اندکی این مثنوی تاخیر شد
در قرآن خداوند می فرماید : اتقوا الله ما استطعتم تقوای الهی داشته باشید هر قدر که می توانید
در این آیه چند نکته باید مورد توجه واقع گردد:
1- معنای تقوا که در مباحث گذشته بیان شد در یک جمله تقوا = مراقبه
مراقبه یعنی انسان در طول شبانه روز مواظب کردارو گفتارش باشد
2- جمله اتقوا الله امر است و امر دلالت بر وجوب می کند پس تقوا داشتن بر ما واجب است .
3- به عبارت دیگر تقوا تکلیف الهی است . خداوند هم : لا یکلف الله نفسا الا وسعها
4- اگر تقوا داشتن امری نا ممکن و محال بود ذات مقدس الهی انسان را ا مر به محال
نمی کردپس تقوا میسور آدمی است
5- علاوه بر این که کلمه استطعتم به ما می فهماند هر انسانی به اندازه تواناییخود باید تقوا داشته باشد .
تا بعد ....
برخی دوستان خواستار توضیح بیشتر در باره تقوا شدند
در پاسخ عرض می کنم تقوا را از دو دیدگاه تعریف می کنیم :
1) لغت: این کلمه از ماده وقی یقی وقایه آمده که به معنای نگاه داشتن و حفظ نمودن می آید
علمای اخلاق در گذشته وقتی می خواستند تقوا را مثال بزنند می فرمودند : انسان هنگامی که وارد باغ پر از گل وبوته و خار شود در هنگام عبور لباس خودش را جمع می کند و مواظبت می کند تا گوشه کتش یا چادرش به خار ها اصابت نکند این مواظبت را تقوا می نامیدند امروزه اگر بخواهیم همین مثال را تشبیه کنیم بهترین تشبیه به ماهواره است اگر بدون اطلاع ما یک هفته از طریق ماهواره و دوربنهای مخفی حرکات وسکنات ما را فیلمبرداری کنند و یک روز قبل از پخش این فیلم به شما خبر بدهند که ما یک هفته از تمام حالات شما فیلمبرداری کردیم واکنون در تمامی شبکه ها می خواهیم پخش کنیم چه حالی به شما دست می دهد آیا خوشحال می شوید و یا ناراحت اگر به دست وپا افتادی که حالا میشه ما فیلممون رو ببینیم و اگر نیاز به سانسور داشته باشه سانسور کنیم یا اصلا اجازه پخش نمی دهید وو.........
آری تقوا یعنی مراقبت کردن از نفس وکشیک کشیدن نفس
که به تعبر آن عالم فرزانه کشیک نفس کشیدن کشکی نیست
خیلی سخت است گفتنش آسان اما عمل به آن ....
2)اصطلاح : چنانکه در بالا متذکر شدیم تقوا مواظبت کردن از نفس است اما عده ای از اهل ذوق گویند تقوا از چهار حرف تاء
وقاف و واو و الف تشکیل یافته
تاء تقوا دلالت دارد بر ترک محرمات اول انسان باید حرام وحلال خدا را بشناسد تا بتواند در وقت ابتلاء از آن بپرهیزد آن هم صد در صد حرام را ترک کند قاف تقوا دلالت دارد بر قیام بر واجبات
هر چه که خدا بر او واجاب کرده انجام دهد واو تقوا یعنی وقوف درشبهات یعنی به هنگام شک وشبهه در چیزی توقف کنیم وآن را انجام ندهیم به عنوان مثال من شک دارم این سخنی که اکنون می خواهم بگویم غیبت می شود یا خیر دروغ می شود
تهمت می شود یا خیر ووودر این گونه موارد من باید سکوت کنم
که این سکوت راه نجات است ود ر اصطلاح به آن ورع هم می گویند البته در اینجا تذکر این مطلب ضروری است که بیان شبهات اعتقادی واخلاق واحکامی در نزد کارشناسان همان فن
برای دفع و رفع شبهه واجب وضروری است
الف تقوا دلالت دارد بر اخلاص
در روایتی وارد شده که : الاخلاص سر من اسراری استودعته فی قلب من احببت = خدا وند می فرمای اخلاص سری از اسرار من است که هر که را دوست داشته باشم صاحب این سر می کنم
سخن در باب اخلاص زیاد است که از موضوع اصلی باز خواهیم ماند وفقط به ک جمله در این جا بسنده می کنم که تنها راه نجات از شیاطین و جنود او اخلاص است کار را برای او انجام دادن
پروردگارا توفیق اخلاص در عمل وکسب علم به همه ما مرحمت بفرما
باسمه تعالی
5) توشه وزاد راه: با توجه به مباحث گذشته به آنجا رسیدیم که انسان برای رسیدن به مقصد نیازبه پنج مساله دارد که توضیح چهار تای آن گذشت و پنجمین آن توشه راه نام دارد
انسان در این سفر الهی بدون زاد و راحله نمی تواند حرکت کند
چنانکه در سفر های دنیایی هم انسان برای حرکت به سوی مقصدش زاد وتوشه راه بر می دارد مخصوصا در زمانهای قدیم که مسافت با پای پیاده یا با حیوانات صورت می گرفت به همراه خودشان آب و غذا و لباس ودیگر اسباب سفر را مهیا کرده وباخود می بردند حال در این مسیر هم با توشه راه باید مسیر را طی کرد وتوشه این راه تقوا است قرآن کریم در این باره می فرماید : تزودوا فان خیر الزاد التقوی = توشه و زاد بردارید که بهترین توشه ها تقوا است
تقوا که از چهار حرف تاء و قاف و واو و الف تشکیل شده است
و از ماده وقی ساخته شده به معنای مراقبت ومحافظت است
بحث در مورد تقوا بحمد الله در بین اندیشمندان اسلامی زیاد صورت گرفته چه به صورت کتاب مستقل و یا مقاله ووو لذا پرداختن به آن چیزی جز اطناب بحث نخواهد بود جای دارد در همین جا به مباحث تقوای مرحوم شهید استاد مطهری اشاره کنم ایشان در کتاب ده گفتارشان بحثی را به تقوا اختصاص دادند
آنچه که مراد ما از بحث تقوا است ثمرات وآثار عملی تقوااست
که چندین اثر بر تقوا ومتقی مترتب است
1)قبولی اعمال : در بارگاه ذات مقدس حق کیفیت عمل مهم است نه کمیت عمل و چیزی که باعث قبولی اعمال می شود تقوا است در قرآن آمده : انما یتقبل الله من المتقین =خداوند اعمال را از پرهیز کاران می پذیرد
عمل کم ولی با تقوا بهتر است از عمل زیاد بدون تقوا اگر ما به دستورات دینی عمل کنیم مثلا نماز بخوانیم با مراعات کردن تمام دستورات یعنی وضوی صحیح بگیریم و.... این یک عمل صحیح است اما معلوم نیست مورد قبول درگاه حق واقع شده باشد خدواند خودش می فرماید من از کسی عمل قبول می کنم که تقوا داشته باشد
2) حکمت الهی : در اثر داشتن تقوا خداوند انسان را حکیم می کند یا ایها الذین امنوا ان تتقو الله یجعل لکم فرقانا = ای کسانی که ایمان آوردید اگر تقوا داشته باشید (خداوند ) برای شما فرقان قرار خواهد داد و فرقان نیروی اسن که انسان توسط آن بین حق و باطل راجدا میکند
فهمیدن بد وخوب کار سختی نیست هر انسانی به تناسب سن وتجربیاتش بین بد وخوب تشخیص می دهد اما حق وباطل چیزی نیست که به این راحتی قابل تشخیص باشد بلکه حکیم
می خواهد وانسان یا باید حکیم باشد و یا دنبال روی حکیم که قسم سوم آن هلاکت است امام سجاد (ع) فرمودند هلک من لیس له حکیم یرشده = هلاک می شود اگر کسی حکیمی نداشته باشد تا او را راهنمایی کند واین حکمت با تقوا بدست می آید
البته این نکته قابل ذکر است که نمی شود به هر کسی اعتماد کرد در این مسیر
نه هر که سر تراشد قلندری داند
خیلی باید مواظب بود تا انسان به دام هوس بازان این راه و راه زنان این راه گرفتار نشود تا بعد خدا یار ونگهدارتان باد
باسمه تعالی
4) رفیق راه: در این مسیر الی الله با داشتن راهنما و انتخاب راه درست و داشتن مرکب راه نوبت به رفیق راه می رسد چنانچه می فرمایند الرفیق ثم الطریق
رفیقی که در اینجا مطرح است غیر از تعبیر عامیانه آن است که در باب رفاقت مطرح است و اگر فردی با فرد دیگر رابطه زیاد وصمیمانه داشته باشند می گوییم این دو باهم رفیق هستند رفیق در این جا به کسی می گویند که در این مسیر پر خطر انسان رایاری کند ودر شدائد این راه کمک کار او باشد حال این ویژگی در چه انسانی یافت می شود با قدری تامل در آیات قرآن متوجه می شویم که خداوند سبحان انبیاء وصالحان وشهدا وصدیقین را بهترین رفیق معرفی می کند در سوره نساء آیه 69 می فرماید : و من یطع الله والرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقیین والشهداء والصالحین و حسن اولئک رفیقا
در این آیه حتی شرایط به دست آوردن این نوع رفیق را هم بیان می کند می فرماید اگر به دنبا ل این گونه رفیق می گردید باید از خدا و رسول خدا پیروی کنید وپیروی از اهل بیت پیروی از رسول خدا است وپیروی از رسول خدا پیروی از خدا است
اگر کسی مطیع بود( که حقیقت عبودیت هم چیزی جز این نیست ) خداوند سبحان او را با انبیا که برگزیدگان خلائق می باشد همراه می کند چه سعادتی از این بالا تر که انسان همنشین انبیاء باشد
همنشین تو از تو به باید تا تو را عقل و دین بیافزاید
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
ولیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
و چه سعادتی که انسان با صالحان همنشین با شد رسول خدا
در بیانی فرمودند یا اباذر الوحده خیر من جلیس السوء و جلیس الصالح خیر من الوحده = ای ابوذر تنهایی بهتر است از رفیق وهمنشین بد و همنشین ورفیق صالح بهتر است از تنهایی
ودر رواین دیگری حواریون از حضرت مسیح سوال کردند با چه کسانی همنشینی و رفاقت کنیم حضرت فرمودند کسی که دیدارش شما را به یاد خدا بیاندازد وگفتارش بر علم وآگاهی شما بیافزاید وکردارش میل ورغبت شما را به انجام اعمال خوب و آخرت بیشتر کند
پس اگر بخواهیم سالک این راه باشیم باید بکوشیم چنین رفیقی پیدا کنیم ان شاء الله
باسمه تعالی
3) مرکب راه : در بحث های گذشته عرض شد که انسان برای حرکت به سوی ذات مقدس اله به پنج مساله نیازمند است که سومین آن مرکب راه می باشد
در راه های مادی وزمینی انسانی که سواره باشد زودتر به مقصد می رسد و بدون آن که احساس خستگی بکن به هدف ومقصد می رسد حال در راه های معنوی وآسمانی نیز با مرکب بودن زودتر به هدف می رساند چنانکه امام عسکری (ع) فرمودند : ان الوصول الی الله عز وجل سفر لا یدرک الا بامطا ء الیل
بحار/ج78/379
در این روایت امام می فرمایند: رسیدن به خدا سفری است که ممکن نمی باشد مگر با مرکب شب
با توجه به اینکه راه رسیدن به خدا اهل بیت (ع) هستند مرکب این راه هم محبت اهل بیت وخدا میباشد
بحث محبت در متون دینی ما دامنه وسیعی دارد و یک بخش از روایات ما را مشغول خود کرده در برخی از تعبیر ها ی دینی عصاره و چکیده دین را محبت می دانند که هل الدین الا الحب و حتی پایه وبنیان اصلی دین را محبت این خاندان دانسته اند که پیامبر اسلام فرمودند لکل شئ اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البیت
اما آنچه که در اینجا حائز اهمیت است تبین صحیح محبت است
آیا صرف گفتار در اثبات محبت کافی است ویا به عبارت دیگر آیا محبت لفظ است یا عمل ودیگر این که نشانه های محبت چیست و اینکه محب چه ویژگی های باید نسبت به محبوب داشته باشد این ها مسائلی است که باید تبین شود تا ما دچار مغالطه واشتباه نشویم
درپاسخ به این سوالات باید عرض کنم که محبت یک مقدمه دارد ویک موخره که بدون این دو محبت کامل وکافی نیست مقدمه
محبت معرفت است آنچه که باعث حب می شود شناخت نسبت به محبوب است واین دو لازم وملزوم هم هستند انسان به هر اندازه ای که شناخت به محبوب داشته باشد به همان اندازه محبت دارد به عنوان مثال اگر معرفت انسان به امام حسین دو درصد باشد محبت هم دو درصد است این طور نیست که معرفت دو باشد ومحبت ده درباره خداوند سبحان هم همین طور است که بیان شد لذا خداوند ما را دعوت به شنخات کرده وحتی غرض از خلق را شناخت ود دانسته که : ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون خلق نکردم جن وانس را مگر اینکه مر عبادت کنند دربرخی متون در تفسر این آیه آمده : خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه شناخته شوم که احادیث دیگری در تایید این تفسر از معصوم نقل شده است وانصافا بخش عظیم ازمتون دینی ما اعم از آیات وروایات مملو از مطالبی است در اهمیت ولزوم شناخت نسبت به خود و خدا و اولیاء خدا حال راه های شناخت چیست خود بحثی
دیگر است که در این مقوله فرصت آن نیست
اگر شناخت صحیح برای انسان حاصل شدمحبت صحیح هم می آید واگر این دو حاصل شد اطاعت از محب هم پدیدار می گردد کسی که شیفته وعاشق کسی باشد به تمام حرفهای محبوبش گوش می دهد شناخت+محبت = اطاعت
رمز این که محبت در دین محور همه امور قرار گرفته این است که بیان شد محبت به خدا و امامان باید به اینجا ختم شود که من دیگر گناه نکنم
قرآن کریم می فرماید : قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله =ای پیامبر به این مردم بگو اگر شما «راست می گویید که» خدا را دوست می دارید پس از من پیروی کنید
تابعد خدانگه دارتان
باسمه تعالی
دومین مساله ای که انسان در مسیر حرکتش به سوی خدا نیاز دارد مساله راه نما است
به قول حافظ:
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
بدون راهنما انسان به هدف نخواهد رسید همانطوری که در راه های زمینی و مادی انسان بدون راه نما وپرسش از راه هیچ وقت به مقصد نمی رسد در این مسر هم بدون راهنما نمی شود راهی که مقصدش خدا باشد راهنمای می تواند انسان را به مقصد ومقصود برساند که از ناحیه ذات مقدسش دستور بر این کار داشته باشد انبیا ورسولان و اوصیای رسولان مامور به این کار می باشد و در زمان غیبت امام این مسولیت به عهده
کارشناسان واقعی دین می باشد کسانی که دین را به نحو صحیح آموختند و بدان عمل نمو دند وعمری با اخلاص وتلاش فراوان در جهاد اوسط و اکبر با شیطان درونی وبیرونی دست و پنجه نرم کرده و نفس را از قفس تن رهانیدند و به جانان رسیدند وواز عالم ملک به ملکوت وازصحو به محو واز فنا به بقا رسیدند
آن کسانی که اسفار اربعه راطی کرده و از خلق به حق سفر نمودند ووو......
آری اهل بیت علیهم السلام به راستی رهبران و راهنمیان خوبی هستند
در اینجا نکته ظریفی وجود دارد که راه با راهنما یکی شده است همان افرادی که راهنما هستند خودشان راه هستند
تا بعد التماس دعا
باسمه تعالی
در بحث قبل عرض کردیم که انسان برای رسیدن نیازمند به پنج مقدمه می باشد
1) راه به سوی مقصد : همانطوری که می دانیم مقصد خدا است
و راه رسیدن به آن اهل بیت علیهم السلام می باشند در زیارت جامعه کبیره که یک دوره امام شناسی از زبان معصوم می باشد می فرماید که من اراد الله بدء بکم هر کسی که اراده وقصد خدا می کند به عبارت دیگر کسی که مقصدش خدا است باید از اهل بیت شروع کند و راه به سوی خدا یک راه بیشتر نیست وآن راه اهل بیت می باشند ما در تمام قرآن صراط را به صورت مفرد میبینیم حتی به صورت تثنیه هم نمی باشد یعنی صراطان هم نداریم ما دوراه نداریم تا چه رسد به راهها ی متفاوت برای رسیدن به ذات مقدس الهی در تفسیر این آیه شریفه اهد نا الصراط المستقیم امام صادق (ع) فرمودند که صراط مستقیم خدا ما اهل بیت هستیم آنها می توانند ما را به حق برسانند ولا غیر
امام علی (ع) فرم ودند انا صراط المستقیم راه مستقیم الهی من هستم البته اینها مصادیق راه هستند و خود این به معنای دویت نمی باشد
مطلب دگری که باید بدان توجه کرد معنای صراط مستقیم می باشد صراط که به معنای پل و راه است و مستقیم از ماده قوم گرفته شده ومعنای اصلی آن راه راست نیست گرچه این معنا بلازمه راه مستقیم می باشد اما معنای مطابق آن نیست مستقیم یعنی راه محکم راهی که لغزندگی ندارد و امکان انحراف در آن به حد صفر می باشد و دیگر راه ها لغزنده است تنها راهی که محکم و استوار می اباشد راه اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین می باشد
ادامه بحث برای وقت دیگر توفیق رفیق شفیق شما باد
به نام خداوندی که موجودات را خلق کرد تا تکامل یابند و ان کمال در برخی موجودات به صورت غریزی و طبیعی در جریان ودر برخی مو جودات به صورت فطری
خالق یکتاراه و ابزار رسیدن به کمال را برای انسان نیز فراهم کرده است البته این نکته را نباید فراموش کرد که کمال هر موجودی بالنسبه به مرتبه وجودی او متفاوت است کمال یک جماد مثل سنگ با کمال یک نبات مانند گیاه یا درخت با کمال یک حیوان مثل شتر گوسفند وووبا کمال یک انسان تفاوت دارد هر چقدر که مرتبه وجودی قوی تر باشد مرتبه کمالی او نیز قوی تر است و از آنجا که انسان احسن مخلوقات است لذا مرتبه کمالی انسان از همه موجودات برتر و والاتر است حتی از ملا ئکه رسد آدمی به جایی که به جز خدا نداند آری آدمی به جای از منزلت ومکانت می رسد که ملک مقرب خدا یعنی جبرئیل می گوید اگر یک قدم جلو تر بیایم می سوزم (که این قدم استعاره می باشد والا که ملک پا ندارد تا قدمی به جلو بر دارد ارد واین قرب ونزدیکی که انسان به خدا پیدا می کند فرب و نزدیکی مکانتی و مقامی است نه قرب مکانی )
حال انسان که دارای این قوه می باشد برای به فعلیت در آوردن این قوه نیاز به حرکت دارد که بدون حرکت امکان رسیدن نیست
انسان بی حرکت بسان آبی می ماند که در جایی سکون دارد وبی حرکت است اندک زمانی این آب می گندد که نه قابل شرب است ونه قابل بوییدن حال انسان بدون حرکت متعفن خواهد شد در این حرکت ما نیازمند به چند چیز می باشیم
1)راه به سوی مقصد
2)راه نما
3 )مرکب راه
4)رفیق راه
5)توشه وزاد راه
که ان شائالله تا فرصت بعد توضیحات هر یک را بدهیم